(برگرفته از نشریه تخصصی هنرای تجسمی/ شماره 46/ دی‌ماه 1402)

نگاهی به اقتصاد کلان هنر
و اقتصاد خُرد نقاشی

مصطفی گودرزی / سارا اکبری

یادداشت

1404/07/26

اشاره

وارد کردن موضوعات فرهنگی و هنری به حیطه کنونی اقتصاد، علاوه بر توسعه آنها و بهبود وضعیت اقتصادی هنرمندان، بر سایر حوزه‌ها مانند اشتغال، مبادلات خارجی، تولید ناخالص ملی، تعادل بازار و تامین تعادل اجتماعی تاثیرگذار بوده و تعاملی چندسویه بین فعالیت‌های مختلف مرتبط با هنر ایجاد می‌کند. رونق بازار هنر، اگر به درستی و راستی صورت گیرد، می‌تواند به نتایج بسیار مثبت و تاثیرگذاری در فضای فرهنگی و هنری کشور بینجامد. از این رو، برپایی و تداوم و تقویت رخدادهایی نظیر حراج تهران، می‌تواند به رونق بازار اقتصادی هنر و بهبود وضعیت هنرمندان، کمک کنند؛ همچنان‌که اگر بازار اقتصادی هنر به درستی و با منطق علمی و تراز زیباشناسانه و عدالت فرهنگی انجام نشود و به دست سودجویان غیرفرهنگی اداره شود، در کوتاه‌ مدت، بدآموزی‌های بسیاری ایجاد کرده و در درازمدت نیز نتایج خسارت‌باری برای هنر و فرهنگ جامعه خواهد داشت.

 

بازار هنر

«زیستگاه ما، جامعه‌ای است که در آن همه محصولات و نهادهای ما به واسطه ایدئولوژی بازار، تعریف و سنجیده می‌شود- گریزی هم از آن نیست. هنرمندان، برندگان یا بازندگان بازی موفقیت تلقی می‌شوند و «اسم و رسم حرفه‌ای» به شکل حراج‌های پرخریدار و نقدهای مثبت، همچنان الگوی تفکری است که ضرباهنگ‌های درونیِ تولید هنر را به نظم در می‌آورد.» (گابلیک، 1387، ص. 12).

- «نظام عرضه و فروش بر شهرت و اعتبار هنرمندان تأثیری سرنوشت‌ساز دارد. هرآنچه عرضه نمی‌شود ناشناخته خواهد ماند و در نتیجه نظرها را به خود جلب نمی-کند یا اهمیت تاریخی نمی‌یابد. این روند، دور باطل ایجاد می‌کند؛ یعنی آنچه شهرت خوبی نداشته باشد عرضه نخواهد شد و آنچه عرضه نمی‌شود شهرت خوبی نخواهد داشت. بنابراین هنگامی که می‌خواهیم عوامل تشکیل‌دهنده هنر والا یا مهم را بررسی کنیم، نباید از تأثیرات نظام‌های عرضه و فروش غافل شویم.» (ترکاشوند، 1391، ص. 133).

گاهی حتی اثری عرضه می‌شود، شناخته می‌شود و به دلیل اینکه مورد استقبال مخاطبان و خریداران قرار نمی‌گیرد، به شهرت هنرمندِ صاحبِ اثر لطمه وارد می‌کند. در نتیجه نمی‌توان گفت که نمایش اثر و شناخت آن به تنهایی پله‌ای برای پیشرفت هنرمند است. فروشِ با قیمت بالای اثر است که برای نقاش، شانس موفقیت می‌آورد.

«بازار به نیرویی پر نفوذتر از پیش تبدیل شده و بازار است که تعیین می‌کند چه چیزی با ارزش و چه چیزی مفید است و منطق و ضرورت‌های خود را به تمامی جنبه‌های زندگی تحمیل می‌کند.» (گابلیک، 1387، ص. 14).

دُن تامپسون  استاد بازاریابی و اقتصاد در رشته MBA مدرسه کسب‌وکار دانشگاه یورک (تورنتو) است که تجربه تدریس در مدرسه اقتصاد لندن و مدرسه کسب‌وکار هاروارد را نیز در کارنامه خود دارد. تامپسون در لندن و تورنتو زندگی می‌کند و از آنجایی که خود یک مجموعه‌دار آثار هنری است، در کتاب «کوسه شکم‌پُرِ ۱۲ میلیون دلاری (پرونده‌ای درباره اقتصاد سردرگم هنرِ معاصر)»، تلاش می‌کند تا مطالعه‌ای نسبتا دقیق (و البته جذاب) در سازوکار اقتصاد هنر معاصر ارائه کند.

هنر معاصر چگونه و توسط چه کسانی ارزیابی و بازاریابی می‌شود و سرمایه‌گذاری در هنر معاصر چه نتیجه‌ای دارد؟ چطور ممکن است یک سرمایه‌گذار هوشمند [یا ابله] ساکن نیویورک، 12 میلیون دلار برای خرید لاشه نیمه‌فاسد یک کوسه پول بدهد؟ چه می‌شود که یک نقاشی اثر جکسون پولاک که با پاشیدن رنگ تولید‌شده، به قیمت ۱۴۰ میلیون دلار فروخته می‌شود؟ این‌ها نمونه‌هایی از سؤالاتی است که دُن تامپسون تلاش دارد تا در کتاب خود با زبانی ساده به آنها پاسخ دهد. از طرفی دیگر، کتاب تلاش می‌کند تا رابطه پیچیده میان هنرمندان، دلالان آثار هنری، حراجی‌ها، گالری‌ها، نمایشگاه‌گردانان، مجموعه‌داران، موزه‌ها، نهادهای هنری، آرت‌فرها، منتقدان هنری، سرمایه‌داران و عوامل دیگر دنیای هنر را واکاوی کند، تا خواننده درک روشن‌تری از ماجراهای پشت‌پرده اقتصاد هنر به‌دست آورد. اما هنر معاصر چگونه و توسط چه کسانی ارزیابی و بازاریابی می‌شود؟ بازار هنر را چه کسی یا کسانی ساماندهی و مدیریت می‌کنند؟

 

جایگاه نقاشی در اقتصاد هنر

سازمان هنری، نهاد اقتصادی کوچکی است که در نظام اقتصاد کلان فعالیت می‌کند. سطح کلان اقتصاد با مسائلی چون تغییر قیمت، تورم و نرخ بیکاری سر و کار دارد و هرگونه حرکت اقتصادی در سطح کلان مانند بالا و پایین رفتن نرخ بهره یا درآمد ناخالص ملی بر اقتصاد هنـر مؤثر است. از جمله مباحث مطرح در سطح کلان اقتصاد هنر، بودجه‌های دولتی، یارانه‌ها و سیاست‌های وام برای تزریق سرمایه به بازار هنر و سیاست‌های مالیاتی است.

اقتصاد هنر از منظر جامعه‌شناسی، بیشتر با اقتصاد خرد در ارتباط است. در اقتصاد خرد با مسائل بازار هنـر مواجهیم؛ یعنی شرایط تولیدکنندگان هنر، درآمدزایی بنگاه‌های کوچک هنری، فرآیند قیمت‌گذاری، قدرت خرید مخاطب، سبد مصرف فرهنگی مخاطب و همچنین مسائلی چون واسطه‌های فروش (گالری‌داران)، حراجی-ها، کلکسیونرها، بیمه تأمین اجتماعی هنرمندان و...كه در این حوزه مورد بحث است.

علت فروش استثنایی و غیرقابل رقابت هنر نقاشی نسبت به دیگر هنرهای منقول را باید در مجالی دیگر به عنوان یک تحقیق مستقل بررسی کرد، اما به طور عمومی می‌توان به دلایل زیر اشاره کرد:

- قابلیت حمل آسان اثر نقاشی از هر نقطه و هر شهر یا کشوری به‌ جایی دیگر: این مسأله برای برگزارکننده حراجی‌ها و کلکسیون‌دارها حائز اهمیت است، چراکه اثر هنری خود را می‌توانند از کشور مورد نظر بخرند و به هر مکانی که می‌خواهند منتقل کنند، اما برای مثال، جابه‌جایی مجسمه‌هایی با ابعاد بزرگ می‌تواند دشواری‌های خاص خود را داشته باشد.

- در نتیجه حمل و نقل آسان، امکان صدمه دیدن اثر به طور کلی محدود می‌شود.

- اثر نقاشی به دلیل ماهیت دو‌بعدی خود قابلیت نصب و قرارگیری در هر نقطه‌ای از محل مورد نظر برای استقرار نهایی را دارد و همواره دیواری خالی برای نصب آثار نقاشی وجود دارد.

- اثر نقاشی دوبعدی، در عین حال به نسبت آثارهنری روی‌میزی،امکان دیده شدن بهتری را برای مخاطب دارد.

- علاقه‌مندی جمعی موجود به هنر نقاشی، سبب ارتباط بهتر و آسان‌تر مخاطبان شده است، چرا که نقاشی، رشته‌ای است که از دیرباز طیف بسیار گسترده‌ای از صاحبان ذوق را به سمت یادگیری کشانده است. برای مثال، یکی از شواهدش آن است که از اولین هنرهایی که به هرکودکی در مهدکودک‌ها یاد می‌دهند، نقاشی است.

- دسترسی آسان‌تر به ابزارها و ملزومات اولیه نقاشی نسبت به بسیاری از رشته‌ها، مؤید نکته پیشین است که نقاشی توانسته جای خود را میان مخاطبان باز کند. این مقایسه خصوصا با رشته پرطرفدار بعدی خریداران و مجموعه‌داران که مجسمه سازی است خود را بهتر نشان می‌دهد.

- نقاشی از آن دست رشته‌هاست که در طول تاریخ هنر، خصوصا دوره بعد از رنسانس که عصر شکوفایی هنر در غرب مدرن بود، طرفدارانی جدی را به خود دید. ضمن اینکه بروز استعدادهای خارق‌العاده در این دوره، چشمگیر است و از زمانی که سرمایه‌گذاران، امکان هزینه‌کرد در هنر را برای خود در نظر گرفته‌اند با اولین گزینه‌ای که مواجه شدند، نقاشی بود.

 

نقش واسطهها در اقتصاد نقاشی

«کالاهای هنرهای تجسمی در زمان حاضر، تقریبا همه‌شان از طریق مجموعه‌ای از واسطه‌ها و گالری‌داران یا فروشندگانی در سراسر دنیا فروخته می‌شوند که از طریق تبدیل ارزش زیبایی‌شناسی به ارزش اقتصادی، هنرمند را همبسته اقتصاد بازارهای تجاری قرار می‌دهند و در نتیجه، زمینه‌ای را فراهم می‌کنند که هنرمندان بتوانند از راه هنر خود، زندگی کنند» (بکر، 1387).

این نکته را نیز نباید فراموش کرد که همواره عدم حضور شخص هنرمند میان معرکه پرمنفعت و پرتلاطم خرید و فروش آثار هنری سودها وضررهایی برای او داشته است؛ از جهتی به وسیله برون‌سپاریِ بخشی از فعالیتی که احتمالاً خود او در آن تخصصی نداشته، سبب فراغ بال و رسیدگی به مسائل تخصصی و هنری‌اش بوده است، از طرف دیگر امکان مورد سوءاستفاده واقع شدن توسط واسطه‌ها، نقطه سیاه این فرآیند بوده است.

گاهی واسطه‌گران در زمان مواجهه با هنرمندان تازه‌کار، آنها را در محذوریت تقدس کار فرهنگی هنری قرار می‌دهند و نگاه تجاری نسبت به هنر را تکفیر می‌کنند؛ از طرفی در زمانیکه می‌توانند با فروش‌های سرسام‌آور به سود کلان دست پیدا کنند، از هیچ‌گونه فعل و انفعال تجاری پرهیز نمی‌کنند.

«....از یک طرف سوداگری و پول طرد می‌شود و از طرف دیگر، حضور تجارت در معبد هنر مقدس، همچون عبادتگاه یهودیان، فراوان به چشم می‌آید. معبدِ هنرِ مقدس، بدون تجارت نمی‌تواند وجود داشته باشد. از اینها گذشته، منفعت تجاری در این باور نهفته است که هنر مقدس است و ورای هرگونه سوداگری. انکار اقتصاد برای واسطه‌های هنری سودآور است: صرفه در ناسوداگرانه بودن است. چنین طرد و پذیرشِ هم‌زمانی، تقریباً درهمه معاملات هنری به چشم می‌خورد» (ابینگ، 1390، ص. 5).

«در واقع اصل این است که وضعیت اقتصادی آثار هنری در این دوره، نظام ندارد و آشفته، غیرمنتظره، غیرمنطقی و موردی است. قانونی وجود ندارد که بر کل آثار یا دست‌کم بر اکثریت آنها حکومت کند و یا اینکه بشود با عطف به آن قانون، سوددهی یا عدم سوددهی را با عدم قطعیت پیش‌بینی کرد، اما اغلب کفه ترازو به جانبِ رد آثار اصیل و زیان‌دهی آنها در کوتاه مدت، سنگینی می‌کند» (ابراهیمی، 1382، ص. 115).

البته به طور قطع عواملی در تعیین وضعیتِ اقتصادیِ اثر هنری در مراحل اولیه ورود به بازار هنر، نقش دارند که در ادامه توصیف می‌شوند.

 

عوامل مؤثر بر قیمت آثار نقاشی

از عوامل موثر بر ارزش‌گذاری آثار نقاشی، می‌توان به چند مورد اشاره کرد:

 

- رسانهها

فارغ از نقش رسانه‌ها در دنیای اقتصاد هنر، می‌توان رسانه را خود به عنوان یک هنر بالادستیِ مؤثر در تمام مناسبات امروز جهان و حتی چند سده اخیر فرض کرد. رسانه با تمرکز بر موضوعات مورد توجه مخاطبان توانسته تمرکز مخاطبان را به سمت خود بیشتر از موضوع مورد مطالعه جلب کند و از یک واسطه تبدیل به یک هدف و موضوع شود. در اقتصاد نقاشی و تاریخ آن، رسانه همواره دست قدرتمند خود را به دنیای خریداران و فروشندگان نشان داده است. رسانه نه‌تنها با تمرکز و آگاهی-بخشیِ فرضاً یک نمایشگاه می‌تواند سبب جلب اذهان عمومی نسبت به آن شود، بلکه عدم توجه نسبت به یک نمایشگاه یا اکسپو می‌تواند سبب مغفول ماندن آن از دید مخاطبان و در نتیجه متضرر شدن بانیان شود.

 

- منتقدان

از عوامل دیگر تأثیرگذار در ارزش‌گذاری و قیمت آثار هنری نقاشی منتقدان هستند. «در حال حاضر، دایره تأثیر منتقدان صرفاً به آگاهی بخشیدن [به خریدار و فروشنده] و کسب درآمد خلاصه نمی‌شود. منتقدان با تأیید ارزش یک اثر هنری می‌توانند زمینه تقلب و کپی‌سازی از روی همان اثر را فراهم کنند. انگیزه ایجاد آثار جعلی، بسیار قوی است به ویژه اگر هنرمندان از رانتی که منتقدان برایشان به وجود آورده‌اند بهره ببرند و عرضه آثار خود را به بازار کاهش دهند»(اگزاویه، 1388، ص. 125).

منتقد هنری در صورتی که در فرآیند صحیح نقد و ارزش‌گذاری اثر قرار بگیرد می‌تواند اطمینان خریدار را برای صرف هزینه زیاد و سرمایه‌گذاری برای یک اثر هنری به حد مطلوب برساند و سبب ایجاد بستر مناسب و پُر ریسک مطلوب بازار هنری شود.

«آندره برتون [André Breton] شاعر، نویسنده، پیشگام و نظریه‌پرداز سوررئالیست (فراواقع‌گرا) فرانسوی می‌گوید: «اثر هنری فقط زمانی ارزشمند است که دورنمایی از آینده را به ما نشان دهد» و والتر بنیامین خاطر نشان می‌کند: «یکی از وظایف همیشگی هنر در همه زمان‌ها این بوده است که خواسته‌ای را در روزگاری مطرح کند که هنوز برای برآورده کردن کامل این خواسته آمادگی وجود نداشته است.» مهم‌ترین چالش پیش روی اقتصاد هنر این است که چگونه می‌توان ارزش مادی چیزهایی را که تاکنون ناشناخته بوده‌اند یا ماهیت‌شان به‌ندرت شناخته شده بوده است مشخص کرد؟ اگر چه تعیین ارزش زیباشناختی با مشکلات فراوانی رو‌به‌رو است، اما بازاری که خلاقیت هنرمندان، سلایق همواره دگرگون شونده مخاطبان و آرای منتقدان را به یکدیگر پیوند می‌زند پدیده‌ای کم‌نظیر است.» (همان، ص. 120).

از وظایف اصلی منتقدان می‌تواند ترسیم همین آینده‌ای باشد که روزگار حال، ظرفیت فهم و پذیرش آن را هنوز به دست نیاورده است؛ در صورتی که اگر منتقد، خریدار را از این چالش عبور دهد و ارزش درونی هنر ارزشمند را به تصویر کشد، رسالت اصلی خود را انجام داده است.

یکی از تهدیدهای جدی در جریان تعامل منتقدان و بازار هنری، وجود منتقدانی است که خود خریدار آثار هنری هستند. چنین شرایطی امکان استفاده سوء از موقعیت موجود را برای منتقدان به وجود می‌آورد.

گاهی تا آنجایی تأثیر کلام منتقدان عرصه هنر در ارزش‌گذاری آثار نقاشی بالاست که «برخی تولیدکنندگان آثار هنری از اجیر کردن منتقدان سود می‌برند».

البته برخی معتقدند متأسفانه یا خوشبختانه در ایران، منتقد هنری به آن معنایی که در دنیای حرفه‌ای هنر از آن نام برده می‌شود وجود ندارد و این ناشی از عدم وجود تخصص‌های میان‌رشته‌ای در وادی هنر است. برای مثال فقدان منتقدانی که بتوانند آثار هنری را نسبت به کنش‌های اجتماعی و اقتصادی مورد نقد قرار دهند، احساس می‌شود.

 

- مجموعهداران

در بازار هنر، وجود عناصری همواره سبب ایجاد افت و خیزهای غیر قابل پیش‌بینی در نوع خرید و فروش آثار هنری بوده‌اند. مهم‌ترین آنها خریداران آثار هنری‌ای هستند که خود مصرف‌کننده هنر نمی‌باشند. برای مثال دلالانی که قبل از شروع به کار رسمی یک نمایشگاه یا اکسپو، تمام آثار موجود را خریده و سپس سعی می-کنند با همکاری همان گالری که تا به همین‌جا از فروش آثار، سود قابل قبولی به دست آورده، آثار را با قیمت بیشتری مجدداً در معرض فروش قرار دهند و از این طریق سبب افزایش قیمت‌های کاذب در بازار هنر ‌شوند یا کلکسیونرهایی که اولویت خرید اثر هنری برای آنها بالاتر از اولویت استفاده از آثار هنری است. این نوع از کلکسیونرها ممکن است سبب ارزش‌دهی بی‌دلیل به آثاری که صرفا در فضای هیجان عمومی به شهرت رسیده‌اند بشوند. خریده شدن آثار هنری توسط خریدارانی که نام آنها به عنوان یک شخصیت حقیقی تبدیل به برند شده است فرصت را برای دیده شدن و در نتیجه ارزش‌یابی بیشتر برای این آثار فراهم می‌کند که این می‌تواند فارغ از کیفیت یا سبک اثر هنری باشد.

مجموعه‌داران بلند‌پرواز و خریداران متشکل در قالب شرکت‌ها در پی آثار هنرمندان گران‌قیمت به عنوان سرمایه‌گذاری‌های پرسود هستند و امروزه یک هنرمند موفق معمولاً انتظار دارد اثرش درآمد هنگفتی نصیبش کند.

البته نگاه‌های سطحی به تابلوهای نقاشی‌ای که به صورت جدی جای رشد و سرمایه‌گذاری در آنها وجود دارد، امکان کسب سود کلان را از گالری‌داران می‌گیرد. برای مثال عدم توجه به بازارهای خارجی و سرمایه‌گذاران خارجی.

 

- برنـد

برندسازی می‌تواند جایگزین قضاوت انتقادی و ارزش‌گذاری واقعی یک اثر شود. اصولا زمانی از یك اثر هنری به عنوان یک اتفاق قابل خرید و فروش بحث می‌شود که مؤلفه‌های یک کالا را داشته باشد. در بازار، کالا با کاتالوگ خود معرفی می‌شود، اما در بازار هنر، شناسنامه اثر که متشکل از خالق، امضای آن، مکان فروش اثر، و هرآنچه که مربوط به خالق آن می‌شود مطرح می‌شود.

پر واضح است چه کلکسیون‌دار که حاضـر است برای یک اثر خاص هنری، میلیون‌ها دلار هزینـه کند تا آن را در خانه‌اش آویزان کند و چه تاجر هنری که می‌خواهد تابلویی که به قیمت گزاف خریده را به قیمت گزاف‌تر بفروشد، هر دو برند هنرمند و شناسنامه اثر هنری خریده شده برایشان از کیفیت اثر، مطرح‌تر و مهم‌تر است. شاید (قطعا) تابلوی نقاشی آدولف هیتلر از منظر کیفی، به هیچ‌وجه قابل رقابت با هنرمندان تراز اول نباشد و حتی بدون نام حتی به 1000 دلار هم خرید و فروش نمی‌شد، اما «تالار قدیمی شهر» مونیخ او، بیش از 450هزار دلار چوب حراج ‌خورد.

معمولا هنر معاصر، محل مناقشه منتقدان است که اصلا چه اثری را باید هنر به حساب آورد و چه اثری را نباید. از این رو، منتقدان و مفسران هنر معاصر به قضاوت خود اطمینان ندارند و اتکای آنها بیشتر به برند است. «مجموعه‌داران از دلالان برند‌شده حمایت می‌کنند، در حراجی‌های برند‌شده خریداری می‌کنند، از نمایشگاه برند‌شده خریداری می‌کنند و به دنبال هنرمندان برند شده‌اند. حتی شعار برخی از فعالان اقتصاد هنر این است که شما در هنر معاصر کسی نخواهید بود، مگر اینکه برند شده باشید» .

دن تامپسون در کتاب «کوسه شکم پر 12 میلیون دلاری» می‌گوید؛ مهم‌ترین مؤلفه‌ای که کار هنرمند را برند می‌کند، حراجی است. در همین چند سال اخیر شاهد بوده‌ایم که چگونه برخی هنرمندان غرب آسیا با ورود به حراج کریستی در دوبی تبدیل به برند شده‌اند؛ البته اگر بعد از آن، کارشان پسرفت نکرده باشد به هیچ عنوان پیشرفت نکرده است. معمولا در این دو حراجیِ برند (کریستی و ساتبی)، چه چیزی خریداری می‌شود؟ مسلّماً یک نقاشی یا یک مجسمه، اما این فقط ظاهر قضیه است. اصل چیزی که خریده می‌شود، شیوه‌ای است که دیگران خریدار را نگاه می‌کنند.

رابرت لیسی [Robert Lacy]، مورخ انگلیسی، در کتابش [(Sotheby)s: Bidding for Class] توضیح می‌دهد که شما در ساتبی بر سر خرید وجهه و برای تأیید منزلت اجتماعی‌تان رقابت می‌کنید و رقم بالاتر را پیشنهاد می‌دهید. انگیزه‌ای که باعث می‌شود یک خریدار هنر در حراجی برند شرکت کند، از هنرمند برند، اثر بخرد و با دلال و گالری‌دار برندشده کار کند، همان انگیزه یک زن است که کیف زنانه گوچی را برای خرید انتخاب می‌کند.

هنرمند بدون برند، بدون ارتباطات و رانت‌های خصوصی و دولتی به سختی می‌تواند در بازار فعلی هنر، جایگاه مناسبی را برای خودش دست و پا کند هر چند که در تکنیک و فن سرآمد باشد. در بازار هنر اینکه برند مهم‌تر از کیفیت اثر هنری است، نشانه این است که هنرهای تجسمی، خصوصا نقاشی، به عنوان پرفروش‌ترین هنر به کالا تبدیل شده‌اند.

 

- بسترهای فروش (گالریها، موزهها و فضای مجازی)

«به نوعی می‌توان گفت اگر هنرمند، برند نداشته باشد یا مورد حمایت برند دیگری نباشد کیفیت اثر باید جبران این خلل را بکند، قیمت آثـار یک هنرمند جدید در بازار نه بر مبنای کیفیت که صرفا بر مبنای اندازه آثار و شهرت گالری آن تعیین می‌شود.» (سامان‌پور، 1391). مسلماً اثری که در موزه هنرهای معاصر تهران یا گالری‌های معتبر فروخته می‌شود، برچسب متفاوتی بر خود خواهد داشت تا همـان اثـر در گالری غیر معتبر یا به اصطلاح مغازه-گالری‌های کنار خیابان، اما همیشه این به ضرر هنرمند نیست، زیرا باید دانست مخاطبِ خرید آثار نقاشی ما همیشه مرفه‌ترین افراد جامعه نخواهند بود. گاهی هنرمند می‌تواند با مشورت با یک بازاریاب و اتخاذ سیاست از دنیای بازاریابی، درصد فروش آثار خود را به طرز چشم‌گیری افزایش دهد و نوعاً این موضوع می‌تواند به هنرمند کمک کند رهیافت دقیقی نسبت به مخاطبان اصلی آثار خود پیدا کند. طوری که هنرمند ترجیح دهد از زمانی به بعد با در نظر نگرفتن یک بازار خاص و تمرکز بر یک بازار دیگر، امکان فروش آثار هنری خود را به صورت دائمی فراهم کند.

 

- نام و امضای هنرمند

برخی معتقدند بازار مصرفی، اثر هنری و نمی‌فروشد؛ هنرمند را، یک نام را می‌فروشد. نام‌های معینی به دلایلی و تحت شرایطی در بازار مصرفی، موقعیتی برجسته کسب می‌کنند و به چیزی شبیه به موج تبدیل می‌شوند. برای مثال اگر روزی ثابت شود که خالق اثر مونالیزا، داوینچی نیست و امضای او از کار برداشته شود دیگر این تابلو قیمتی همانند گذشته نخواهد داشت و با تفاوتی ارزشی مواجه می‌شود، حتی اگر اثبات شود که این اثر، محصول دست میکل‌آنـژ است.

در این حالت نیـز تمام معادلات مربوط به ارزش‌گذاری این اثر و قیمت آن در فصل جدیدی تعریف خواهد شد و حتی اگر روزی ثابت شود که این اثر، خالقی بی‌نام و نشان و غیرمعروف داشته است تمام بحث‌های مربوط به آن پایان می‌یابد و این اثر دیگر به یک اثر با کیفیت بالا تبدیل می‌شود ولی بدون ارزش‌های جهانی و برندینگ آن. «اثر هنری و خالق آن دارای اصالت‌اند. معنی ظاهری‌اش این است که این دو زمانی اصیل شمرده می‌شوند که هنرمند مورد نظر، تنها کسی باشد که این اثر منحصر به فرد را خلق کرده است. اثر انگشت هنرمند به هر طریق، سبک و نشـان یا کیفیت‌های دیگر را مخفیانه به درون اثر منتقل می‌کند. در آثار هنری اکسپرسیونیست‌ها، اثر شخصی کاملاً معلوم است و مردم، هنرمندِ اثر را «تشخیص» می‌دهند. در دیگر شیوه‌های هنری، این کیفیت پنهان‌تر است. در واقع بسیار پیش می‌آید که تنها، نشانِ هنرمند می‌تواند به کار سندیت ببخشد. به خاطر همین اصالت است که مردم به هنر و هنرمند به دیده احترام می‌نگرند. چه چیز دیگری می‌تواند سبب شود که دولت هلند در سال 1998 حاضر شود 36 میلیون یورو برای یک نقاشی موندریان بپردازد؟» (ابینگ، 1390، ص. 25).

 

- عوامل بصری و زیباشناختی و کیفیت آثار

هانس ابینگ در کتاب «چرا هنرمندان فقیرند؟» درباره این اعتقاد هنرمندان که ارزش بازاری، بازتاب دهنده کیفیت نیست؛ سه تفسیر متفاوت را در نظر می‌گیرد:

1- «ارزش اقتصادی و ارزش زیبایی‌شناختی به حوزه‌هایی مستقل از هم تعلق دارند. این دو ارزش به طور تصادفی باهم اختلاف دارند و تنها به صورت اتفاقی ممکن است باهم یکی شوند. به هر ترتیب هیچ رابطه‌ای بین این دو ارزش وجود ندارد.

2- ارزش اقتصادی و ارزش زیبایی‌شناختی به حوزه‌هایی بدون کنش دوسویه تعلق دارند. ارزش زیبایی‌شناختی مستقل است، اما ارزش بازاری به درجات مختلفی وابسته به ارزشِ زیبایی‌شناختی است. این خریداران هستند که به نظر متخصصان توجه می‌کنند نه برعکس. رابطه‌ای ایجابی و یکطرفه میان این دو ارزش وجود دارد که در آن ارزش زیبایی‌شناختی، عاملِ خودمختار و ناآلوده یا دست‌نخورده باقی می‌ماند.

3- ارزش زیبایی‌شناختی و ارزش اقتصادی به حوزه‌هایی متخاصم تعلق دارند و رابطه‌شان از نوع معکوس است. ارزش بازاری، ارزش زیبایی‌شناختی را تقلیل می-دهد. پیام تلویحی این است که ارزش بازاری برای هنر خطرناک است و نباید در کار ارزش زیبایی‌شناختی دخالت کند. از آنجایی که ارزش زیبایی‌شناختی ماهیتاً مستقل نیست، استقلال هنر باید وجهه همت کسانی باشد که به هنر علاقه دارند» (ابینگ، 1390، ص. 87-86).

 

- اثر پاواروتی

در حالی‌که کیفیت باید عامل منعکس‌کننده قیمت باشد در بازار هنر، قضیه به نوع دیگری رقم می‌خورد. قیمت بالای یك اثر هنری، ذهن خریداران و مخاطبان را به این گزارده گره می‌زند که «حتما کیفیت بالایی داشته که چنین قیمتی دارد». بدین ترتیب قیمت اثر، سبب افزایش کیفیت اثر هنری نه در اصل خود بلکه در ذهن‌ها می-شود، البته این بازی با قیمت فقط در نقاشی و یا هنر نمود ندارد، بلکه دنیای اقتصاد لوکس خصوصا در کالاهای برند سال‎هاست که خود را در این منجلاب انداخته است.

این قانون در دنیای امروز اقتصاد توسط مارچلو موستو به عنوان یک فرضیه مطرح شده، او این فرضیه را اثر پاورتی نامیده است. شاید فقط در مرحله ابتدایی و در قدم اول ورود به جهان هنر باشد که کیفیت اثر اهمیت پیدا می‌کند. هرچه هنرمند پیشرفت بیشتری می‌کند کیفیت اثرش از اهمیت کمتری برخوردار می‌شود.

 

برخی عوامل مؤثر در افزایش کیفیت آثار هنرمندان نقاشی

- بیمه اجتماعی هنرمند

نظریه‌پردازان اجتماعی بر این باورند که عدم آَشنایی هنرمندان با مؤلفه‌های اقتصادی، سبب قرارگیری این قشر در بین دهک‌های پایین‌تر اجتماعی شده است. برای مثال اقتصاددان و هنرمند مشهور اروپای مرکزی، هانس ابینگ تا به اینجا پیش رفته است که نام کتاب خود را مبنی بر این نظریه «چرا هنرمندان فقیرند؟ ?Why are artists poor» می‌نامد. نظریه‌پردازان معتقدند که شرایط مالی ضعیف اغلب هنرمندان در کیفیت نهایی محصول هنری آنها مؤثر است و سبب از بین رفتن تمرکزهای لازم جهت خلق خواهد بود. یکی از مسائل بالادستی که می‌تواند توسط دولت یا سازمان‌های نیمه دولتی یا سازمان‌های خصوصی قدرتمند به کمک هنرمندان جهت رفعِ بخشی از دغدغه‌هایشان آید، بیمه [-بیمه اساسی، شرافتمندانه و موثر] است.

متأسفانه در ایران و بسیاری از کشورهای دیگر و حتی برخی کشورهای توسعه‌یافته، فرآیند بیمه هنرمندان تفاوت ماهوی با دیگر بیمه‌ها نداشته و تنها در سطح امکانات ممکن است شرایط برای هنرمندان کمی مناسب‌تر باشد. برای مثال پرداختی بیمه هنرمندان، درصدی کمتر از بیمه‌های اجتماعی رایج باشد. این اتفاق، معلول عدم درک درست از صنف هنرمندان است. برای مثال بیمه بیکاری برای هنرمندانی که همواره به نوعی در شرایط خویش‌فرما به سر می‌برند چگونه می‌تواند با بیمه بیکاری کارمند اخراج‌شده از شغل دیگری همسان باشد؟ فهم تفاوت این دو و تعبیه سازو کار مناسب با بسترهای کاری هنرمند از حداقل وظایف سازمان‌های بالادستی در یک کشور است.

 

- یارانههای اجتماعی

امروزه یارانه بخشی از زندگی اقتصادی مردم ایران -که هنرمندان را نیز شامل می‌شود- تشکیل داده است. دو نگاه می‌تواند بر تعامل اجتماعی میان دولت و هنرمندان در این عرصه اتفاق افتد؛ نگاه اول مبتنی بر نگاه به یک قشر ضعیف از لحاظ درآمدی و نگاه دوم مبتنی بر نگاه به فرآیندی که در آن هزینه‌ها و ماهیت هنر، سبب کاهش سطح رفاه هنرمند شده است حاکم شود. در نگاه اول با ایجاد سازوکار منطقی و درست توسط دولت برای شناسایی هنرمندان، امکان پرداخت مبالغ بیشتر یارانه‌ای به هنرمندان فراهم می‌شود و در نگاه دوم، دولت و ارگان‌های بالادستی می‌توانند با همان ساز وکار شناسایی هنرمندان،در فرآیند رشد هنر نیز ورود کنند. بدین شکل که با ایجاد یارانه‌های غیر مالی در فرآیند تبدیل شدن یک هنرمند به هنرمند یا فرآیند فروش اثر توسط یک هنرمند و از این دست، به کمک این قشر بیاید. هانس ابینگ در این مورد می‌گوید:

«یارانه‌ها این پیام را منتقل می‌کنند که دولت واقعاً زندگی هنرمندان را تأمین می‌کند و به همین سبب، هرگونه افزایش در یارانه‌ها می‌تواند موجب افزایش بیشتری در تعداد هنرمندان فعال و همچنین کاهش میانگین درآمد آنها شود و نهایتاً فقر بیشتری به بار آورد. چنین چیزی بیشتر در خصوص یارانه‌های عرضه‌ای پیش می‌آید تا درباره یارانه‌هایی که مصرف‌کنندگان یا واسطه‌ها را هدف گرفته است. مثلاً گونه‌هایی از تخفیف مالیاتی.» (ابینگ، 1390، ص. 260). در کل هانس ابینگ معتقد است که یارانه در دو لبه تهدید و فرصت است و می‌تواند سبب افزایش معیشت هنرمندان و در نتیجه کمک به آنها در تمرکز بر آفرینش هنری باشد، از طرفی هم می‌تواند با ایجاد انگیزه کاذب در ورود به عرصه هنر به اصطلاح موجب افزایش «دست» در این بستر شود و با پخش‌شدن وجوه کلی صرف‌شده در یک جامعه برای هنر، به جای تعداد محدودی در یک عرصه وسیع‌تر، میزان دریافتی را در هرکدام کمتر کند و در نتیجه سبب کاهش کلی درآمد نسبت به هر فرد شود.

 

- ایجاد تعاونیهای درونسازمانی میان هنرمندان

یکی از راهبردهای مؤثر در زمینه رشد کیفی و کمی آثار نقاشان، ایجاد همیاری و هم‌افزایی‌های میان هنرمندان است که از آن به عنوان سینرژی [Synergy] (هم‌افزایی) در دنیای امروز یاد می‌شود و خود در دو زمینه مطرح می‌شود. پیش از کشیده شدن اثر نقاشی و بعد از آن (پیش از تولید-پس از تولید). برای مثال همانگونه که هنرمند نقاش ب می‌تواند از ظرفیت آتلیه و بستر کالبدی برای تهیه و ارائه نقاشی خود از امکانات هنرمند الف بهره برد، هنرمند الف نیز می‌تواند با ایجاد بستر تعاونی از فن و تکنیک هنرمند ب بهره برد و خود این مبحث، ارتباطات دو دویی یا چند به چند را ایجاد کند كه عرصه یک تحقیق است. در یک نمونه مشابه داخلی، در یکی از مراکز، هنرمندان با تجربه‌تر با در اختیار قرار دادن تجربه خود از ظرفیت‌های هنرمندان آماتور برای انجام اموری از نقاشی خود که امکان حضور هنرمندان کم‌تجربه‌تر در آن موجود است را فراهم می‌کنند. یک امر دیگر نیز که به تعاون درون‌سازمانی کمک می‌کند خرید نقاشی‌های هنرمندان توسط خود هنرمندان است. اصولا فهم هنر توسط هنرمندان امکان‌پذیرتر است. هنرمندانی که سطح رفاه بالاتری دارند می‌توانند با خرید آثار نقاشان آماتور، به رشد آنها کمک کنند.

 

- ثبت اثر هنرمندان نقاشی

همواره از دغدغه‌های اصلی هنرمندان، به خصوص رشته‌هایی که امکان کپی‌برداری از آنها وجود دارد این بوده است که ثمره سال‌ها تلاش به راحتی با یک تقلید از اثر می‌تواند از بین برود؛ از عوامل مؤثر در قیمت‌گذاری بین دو اثر نقاشی با کیفیت در حال حاضر همین است که کدامیک از روی کدامیک کشیده است؛ دو نقاشی که عیناً به لحاظ کیفی یا حتی برند نقاش مشابه هستند ترتیب زمانی کشیده شدن آنها می‌تواند هزاران دلار تفاوت قیمت ایجاد کند. در صورتی که سازوکار دولتی و یا قدرتمند غیردولتی بتواند به کمک هنرمند در این زمینه آید قطعا در کیفیت اثر و کاهش دغدغه هنرمندان، مؤثر خواهد بود.

 

- ایجاد ظرفیت برای رشد نگاههای نو در نقاشی

«تکنیک‌های تازه، تغییراتی گریزناپذیر را در محصولات موجود پدید آورده‌اند، اما این تغییرات به استفاده نکردن از آن محصول نینجامید. تکنیک‌های تازه، نه‌تنها محصولاتِ موجود را تغییر دادند، بلکه امکاناتِ هنریِ تازه‌ای را پیش آورده‌اند که عاقبت به پیدایشِ انواعِ تازه‌ای از آثار هنری انجامید.» (ابینگ، 1390، ص. 282).

این نکته بسیار حائز اهمیت است که تکنیک‌های تازه نقاشی می‌تواند در طول زمان‌های طولانی سبب گرایشات افرادی جدید را به این هنر از دیگر عرصه‌ها در خود به وجود آورد. برای مثال چندی پیش نمایشگاهی نوآورانه از تکنیک نقاشی روی دف در یک گالری برپا شد که در آن اتفاقات جالبی رخ داد؛ هنرمندان موسیقی‌ای که نقاشی می‌خرند. خلاقیت هنرمند سبب افزایش یکباره مخاطبان نقاشی شد، در صورتی‌که شاید همان نقاشی‌ها روی بوم، جز مخاطبان همیشگی خود نمی‌توانست مخاطب جدیدی را بیابد. یا استفاده از خلاقیت‌های نقاشی در آثار معماری که همواره یکی از بهترین بسترهای موجود برای ظهور نقاشی در تمام تاریخ بوده است.

 

- ایجاد انکوباتورهای نقاشی

انکوباتورها [Incubator] در واقع محل‌هایی بوده‌اند و هستند که در آنها کودکان نارس پس از تولد قرار می‌گرفته‌اند و می‌گیرند تا بتوانند به تکامل جسمی برسند. در پارک‌های علم و فناوری، انکوباتورها [مراکز رشد] نقش بسامان ‌رسیدن یک ایده علمی از مرحله طرح تا مرحله تبدیل‌شدن به محصول را بر عهده دارند. در این شرایط دولت با حمایت از ایده و در اختیار قراردادن امکانات، سبب رشد سازمانی یک محصول یا تئوری علمی می‌شود. این امکانات نظیر ایجاد ارتباطات بین رشته‌های علمی مختلف نیز می‌تواند باشد. ساز وکاری که می‌تواند در نقاشی، ایده‌ای که صرفا در مرحله خام به سر می‌برد را تبدیل به یک محصول ارزشمند هنری کند، از این فرآیند جدا نیست، زیرا در بسیاری از شرایط، ایده نقاش نوآور به شرایط مناسب و متریال یا حتی فضای لازم و مناسب احتیاج داشته باشد تا بتواند متولد شده و به اثری ماندگار و والا تبدیل شود.

گاهی نیز نقاش با توجه گستردگی دنیای ارتباطات امروز، احتیاج به مشاوران اقتصادی، اجتماعی، حتی سیاسی یا ارتباط با متخصصان دیگر رشته‌ها دارد تا بتواند از نوآوری‌های میان رشته‌ای استفاده کند. بستر کامل‌تر این جریان، ایجاد پارک های فرهنگ و هنر، معادل با پارک‌های علم و فناوری است...

 

ادامه داستان

...این داستان ادامه دارد.

 

منابع و مآخذ:

- ابراهیمی، نادر، (1382)، «اقتصاد، فرهنگ و هنر: زمان و اقتصاد در آثار هنری»، مجله بیناب، شماره دوم، مرداد و شهریور، صص. 129-110.

- ابینگ، هانس، (1392)، چرا هنرمندان فقیرند؟، درآمدی براقتصاد استثنایی هنر؛ ترجمه حمیدرضا شش‌جوانی و لیلا میرصفیان، چاپ اول، اصفهان، انتشارات تحقیقات نظری.

- اگزاویه، گرف، (1388)، «هنرها و هنرمندان در آینه اقتصاد»، ترجمه محمدرضا ابوالقاسمی، فصلنامه هنر، شماره 79، بهار، صص. 129-119.

- بکر، هوارد، (1387)، «جامعه هنری و فعالیت مشترک»، در کتاب مبانی جامعهشناسی هنر، ترجمه علی رامین، تهران، نشر نی.

- ترکاشوند، نازبانو، (1391)، «تهران مکانی مناسب برای رشد چرخه اقتصاد هنرهای تجسمی در ایران و خاورمیانه»، فصلنامه هنر، بهار و تابستان، صص. 140-129.

- سامان‌پور، میثم، (1391)، «نقد: نقد بازار هنر –بخش نخست- درباره اقتصاد هنر، دلالان و حراجی‌های هنری»، مجله تندیس، 26شماره 241، دی ماه، صص. 11-10.

- گابلیك، سوزی، (1387)، آیا مدرنیسم شکست خورده است؟ ترجمه فتاح محمدی، چاپ اول، تهران، انتشارات مینوی خرد.

 

پینوشت:

1 . [Don Thompson]، نویسنده کتاب «کوسه شکم‌پرِ ۱۲ میلیون دلاری (پرونده‌ای درباره اقتصاد سردرگم هنرِ معاصر)»

[The $12 Million Stuffed Shark: The Curious Economics of Contemporary Art].

 

توضیح تصویر

جلال شباهنگی

عنوان اثر: تپه‌های قرمز آسمان زرد

امضاء: شباهنگی (پایین راست)

رنگ روغن روی بوم

۸۰ × ۶۰ سانتیمتر

گنجینه مؤسسه فرهنگی هنری نام