(برگرفته از نشریه تخصصی هنرای تجسمی/ شماره 46/ دیماه 1402)
پژمان دادخواه / پژوهشگر هنر و عضو هیات علمی مؤسسه آموزشی اقبال لاهوری
یادداشت
1404/07/08
در دنیای کنونی بسیاری از دستاوردهای کشورها بر پایه مسائل اقتصادی است؛ از همین منظر است که تمرکز بر اقتصاد در حوزههای مختلف نقش مهمی در توسعه و پیشرفت جوامع دارد. وقتی صحبت از اقتصاد به میان میآید، بیشتر توجه به سمت و سوی صنایع مختلف، صادرات و واردت هر کشور است، اما حوزهای که امروزه در کنار سایر صنایع بزرگ اقتصادی نقش سازندهای را ایفا میکند، اقتصاد فرهنگ و هنر است که از بخشهای مهم اقتصاد هر کشوری به شمار رفته و کشورهای توسعهیافته علاوهبر برنامهریزیهای کلان در این عرصه، بخش اعظمی از دستاوردهای مالی و اعتبار ملی خود را از همین مسیر کسب کردهاند. این مساله نهتنها در سطح ملی، بلکه در سطح بینالمللی و فرامنطقهای نقش مهمی را ایفا کرده و علیرغم کارکردهای مهم در حوزه دیپلماسی فرهنگی و مسائل مربوط به هویت ملی، دستاوردهای اقتصادی را نیز به همراه دارد. در موضوع اقتصاد هنر تعاریف زیادی ارائه شده که بیشتر آنها بر سازوکارهای اقتصادی آثار هنری و صنایع خلاق فرهنگی تمرکز دارد. «فکر پیوند مضامین هنر و اقتصاد نوپدید است. معمولاً بحثی که همزمان به این دو بپردازد اقتصاد هنر نام میگیرد: بسته به اینکه آدمی اعتقاد داشته باشد ارزش اقتصادی به ارزش هنری وابسته است یا نه، برای برخی جذاب و برای برخی کفرآمیز است. کاندلا و کاستلانی معتقدند هنر و اقتصاد نزدیکتر از آن هستند که عموماً تصور میشود. در واقع، اگر اقتصاد و هنر از پارمایههای خردپذیری، خلاقیت، روش، شهود و سادگی تشکیل شده باشند، اختلافشان در اولویت متفاوتی است که به هر یک از این پارمایهها میدهند.» (زرلونی، 1395: 1).
به بیانی ساده و روشن «اقتصاد هنر را میتوان بررسی جنبههای اقتصادی تولید، مصرف یا عرضه و تقاضای محصولات یا خدمات فرهنگی-هنری دانست. نکته نهفته در این تعریف آن است که مراد از واژه فرهنگ در اینجا، به معنای محصولات فرهنگی-هنری مانند کتاب، فیلم، آثار موسیقایی و هنرهای نمایشی و موارد مشابه است و منظور از بررسی جنبههای اقتصادی، تولید مصرف یا عرضه و تقاضای محصولات و خدمات فرهنگی-هنری است که اقتصاد فرهنگ به بررسی و شناسایی عوامل و عناصر دخیل در تولید، مصرف یا عرضه و تقاضای این محصولات میپردازد.» (ایمانی خوشخو، 1388: 80). بنا بر این تعریف، یکی از ارکان اساسی و اصلی چرخه اقتصادی فرهنگ و هنر، نقش جدی و خطیر هنرمند است که این فرآیند اقتصادی با اثر او شروع میشود. «در شرایط مطلوب، هنرمند مرکز ثقل تولید فرهنگی-هنری است. اقتصاد صنایع خلاق وابسته به هنرمند است، اما در کشورهایی که این موضوع در آنها به شکل هدفمند وجود دارد، سازمانهایی هستند که موجب تقویت هنرمند در استفاده از قوه خلاقه خویش میشوند. وقتی که این کار انجام شد، بقیه چرخه هم امکان فعالیت پیدا میکند. بنابراین حرف اول را در اقتصاد هنر، هنرمند میزند.» (حسیننژاد،1386: 109). به همین مناسبت در راستای سیاستگذاریهای کلان فرهنگی-هنری باید به نقش والای هنرمند در سطح جامعه توجه کرد، چراکه «اگر جامعه میخواهد کالای اصلی فرهنگی تولید کند، باید به نوابغ اعتقاد داشته باشد.» (آزاد ارمکی، 1382: 202).
ماهیت و ویژگیهای محصولات فرهنگی- هنری
کالاها یا محصولات فرهنگی- هنری دارای ویژگیهایی هستند که در حوزه اقتصاد فرهنگ با این ویژگیها شناخته و متمایز میشوند، البته لزوماً واجد تمام خصوصیات نیستند. محصولات فرهنگی-هنری، تجربی هستند و لذت استفاده از آنها تمایل مصرف بیشتر برای مصرفکننده ایجاد میکند. این محصولات ویژگیهای کالاهای عمومی را دارا بوده و استفاده یک نفر از آن مانع استفاده دیگران نمیشود. در تولید محصولات فرهنگی-هنری، خلاقیت انسان عنصر مهم و تاثیرگذار است. این کالاها یا محصولات فرهنگی-هنری وسیلهای برای انتقال پیامهای نمادین به مصرفکنندگان بوده و بیشتر از استفادهای که دارند در خدمت اهداف ارتباطی بزرگتر هستند. همچنین این محصولات حق مالکیت معنوی دارند که منتسب به هنرمند است و در نهایت دارای نوعی از ارزش هستند که ممکن نیست در بازارهای واقعی یا مشروط برای آن معادل پولی نشان داد. (تراسبی، 2006: 7، نقل در توکلی و موذنجمشیدی، 1396: 72). در واقع این آثار لزوماً در پی برطرف کردن نیازهای مادی انسانها نیست و فارغ از جنبههای اقتصادی، در حوزه مسائل کلان اجتماعی و انسانی نقش بیبدیلی دارند. «محصولات فرهنگی، مجموعه کالاها و خدمات فرهنگیای هستند که به جز کارکردهای اقتصادی، حامل ایدهها، نمادها و شیوه زندگی بوده و در نقشهای مختلف اطلاعرسانی، سرگرمکنندگی، هویتسازی و اثر گذاری بر تجارب فرهنگی ظاهر میشوند. محصول فرهنگی، صرفاً کالا یا خدمت اقتصادی نبوده، بلکه حامل سبک زندگی، باورها و ارزشها هستند. تحلیل روندهای جهانی نشان میدهد محصولات فرهنگی نهتنها در مباحث اجتماعی و فرهنگی نقش و تأثیر روزافزونی یافته، بلکه به شدت در حوزههای اقتصاد (نظیر اقتصاد خلاق و اقتصاد فرهنگی)، سیاست (نظیر قدرت نرم) و امنیتی (نظیر جنگ هوشمند و امنیت نرم) تأثیرگذار شدهاند.» (نظریزاده و میرشاهولایتی، 1394: 38). در نهایت میتوان چنین گفت که «سه ویژگی خلاقیت در تولید، آفرینش و انتقال معنایی نمادین، و نوعی عقلانیت در محصول را میتوان شرط کافی برای کاربرد تفسیر «فرهنگ» از فعالیتها دانست. برای مثال، هنرها -موسیقی، ادبیات، شعر، رقص، تئاتر، هنرهای تجسمی و مانند آنها- در تعریف سنتی خود به آسانی واجد این ویژگیها هستند. به طور کلی فعالیتهایی که هدف آنها انتقال معناست نه فایدهگرایی و در عین حال متضمن خلاقیتی جدا از مهارت فنیاند، در این تعریف از فرهنگ میگنجد.» (مردوخی، 1386: 127).
نقش اقتصاد در توسعه و تداوم حیات هنر
یکی از مؤلفهها و بنیانهای حیات هنر در طول تاریخ بحث اقتصاد هنر است و همین امر تداومبخش حیات آثار هنری بوده. با نگاهی به تاریخ هنر و تأمل در مکاتب و جریانهای هنری ادوار مختلف، اهمیت این امر بیش از پیش هویدا میشود. بخشهایی از این آثار ماندگار تحت حمایت حاکمان، دربار، اشراف و حامیان هنری پدید آمده و هر کجا که این پیوند و حمایت پررنگ بوده، آثار موفقتری خلق شده است. در عصر حاضر یکی از مقولههای مهم و تأثیرگذار در تداوم حیات هنر، مسأله اقتصاد هنر است که نسبت به گذشته نقش جدیتر و حیاتیتری را در زمینه فرهنگ و هنر به خود اختصاص داده و میزان موفقیت هنرمندان بزرگ معاصر، تحت تأثیر حامیان هنر بوده و از همین روی هنر و اقتصاد به نوعی همپای هم پیش میرود.
اگرچه این رویه همواره وجود داشته، اما در طول تاریخ شاهد تغییراتی نیز بوده است. مثلاً اشرافیان رومی مجسمههای الهههای یونان باستان را میخریدند و در قرون وسطی، هنرمندان و کارگاههای هنری، آثار خود را مستقیماً به کلیسا، اشراف و طبقه متوسط میفروختند، اما «رشد سریع طبقه متوسط جامعه بین سدههای هفدهم تا نوزدهم به تدریج موجب ایجاد بازار هنری جدیدی شد. هنرمندان، مستقل از حامیان اشرافی، مذهبی و سیاسی که سوژهها و نظریات خود را بر آنها تحمیل میکردند، از نوعی آزادی خلاقانه بهرهمند شدند که منجر به شکلگیری جنبش تاریخی آوانگارد یا پیشرو شد، اما این وضعیت جدید مستلزم وجود واسطهای میان هنرمندان و حامیان احتمالی جدید آنها بود. بدین ترتیب، از ابتدای سده نوزدهم، حرفه دلالی آثار هنری، آنگونه که امروز میشناسیم، به وجود آمد.» (بلینی،1396: 11).
اهمیت بحث اقتصاد هنر در دور معاصر تا جایی است که «در نشست آوریل 1998 استکهلم، نمایندگان حدود 150 حکومت از سراسر جهان توافق کردند که فرهنگ باید از حاشیه به مرکز سیاستگذاری اقتصادی آورده شود و اهمیت بیشتری در تدوین سیاست پیدا کند. در نشست اکتبر 1999 فلورانس، بانک جهانی اعلام کرد فرهنگ یکی از مؤلفههای ضروری توسعه اقتصادی است و از این پس فرهنگ نقش قویتری در شکلگیری و مشروط کردن عملیات اقتصادی بانک جهانی بازی خواهد کرد.» (مردوخی،1386: 127). در واقع علم اقتصاد با تکیه بر قوانین و قواعد خود میتواند با تعیین مطلوبیت کالاها یا خدمات هنری به امر پیشبرد فعالیتهای هنری کمک کند. دستاوردهای فعالیتهای هنری اعم از هنرهای تجسمی یا نمایشی و هر نوع خلاقیت و آفرینش هنری دیگر به عنوان کالا یا خدمات، بدون ارائه به مخاطب یا مصرفکننده نمیتواند مطلوبیت یابد، در نتیجه از گسترش و توسعه باز میماند. علم اقتصاد فرهنگ و هنر در این مناسبات با مطالعات و بررسیهای خود، مسیر صحیح فعالیتهای هنری را در چرخه تولید، عرضه و مصرف نشان میدهد. (ایمانی خوشخو، 1388: 80).
نقش نهادهای هنری در اعتباربخشی و ارتقای اقتصاد هنر
یکی از نهادهایی که امروزه نقش بیبدیلی در این حوزه ایفا میکند، گالریها و نگارخانهها هستند. این نهادها علیرغم اعتباربخشی به هنر و هنرمند و کارکرد مهم و جدی در این بخش، در زمینه رونق اقتصادی هنر هم تأثیرات مهمی دارند. در این زمینه میتوان گالریها را اولین مسیر در راستای فروش آثار هنری در نظر گرفت. در گالری اولینبار و بهطور رسمی اثر هنرمند به نمایش گذاشته میشود و متعاقباً پس از نمایش میتواند به فروش برسد. به همین جهت گالریها در دوره جدید نقش کلیدی در حوزه هنرهای تجسمی داشته و نقطه آغازین مهمی در فرآیند چرخه اقتصادی هنر هستند؛ یعنی علیرغم نمایش آثار هنری و معرفی هنرمند، در حوزه سیاستگذاریهای اقتصادی نقش مهمی دارند و فضایی برای عرضه و فروش آثار هنرهای تجسمی به شمار میروند. اهمیت نقش کلیدی گالری در زمینه اقتصاد هنر تا جایی است که بامبرگر در تعریف و کارکرد گالری میگوید: «گالری تعریف مشخصی دارد و بنیادی فرهنگی نیست، بلکه جایی است برای عرضه و خرید و فروش آثار هنری. بازار اولیه (گالریها) اهمیت ویژهای دارند، چون میزان موفقیت هر هنرمند تجسمی با فروش سالانه او در گالری سنجیده میشود.» (بامبرگر، 1387؛ نقل در توکلی و موذنجمشیدی، 1396: 68).
در واقع گالریها را میتوان به عنوان یکی از مهمترین بخشهای حمایتی از هنر در نظر گرفت که با نمایش آثار هنری، ضمن معرفی هنرمند و گاه برخی موارد اعتباربخشی به هنرمند به عنوان عضوی از عالم هنر، در فروش آثار هنری سهم بسزایی را ایفا میکنند.
در کنار این مهم، میتوان نقش حراجیها را در دوره معاصر مورد تأکید قرار داد. اهمیت و ضرورت این بخش تا جایی است که «حراجیها که نقش حلقه واسط مابین هنرمند و مخاطب را دارند، نهتنها کیفیت یک اثر هنری را اعتبار میبخشند، بلکه از لحاظ اعتبار هنر و اثر هنری جهت قیمت خرید میتوانند به مشتری اثر هنری که ممکن است هیچ اطلاعی از هنر نداشته باشد، اطمینان ببخشند.
یک حراج فقط فرصتی برای فروش آثار نیست، بلکه با ایجاد شرایط مطلوب برای خرید آثار در خدمت خریداران نیز هست.» (محبی و مشایخی، 1398: 33). به همین مناسبت حراجیها محلی هستند که آثار هنرمندان مجدد عرضه شده و به فروش میرسند. در بالاترین سطح، بازار بینالمللی هنر وجود دارد که حراجیها بازیگران اصلی آن هستند. تعداد محدودی از خریداران (مجموعهداران ثروتمند، موزهها یا موسسات خصوصی) وارد بازار میشوند. در این بازارها، مدیر حراج هنری به جای ارائه محصولات مورد تقاضای مشتریان با هدف رفع نیاز آنها، در جستوجوی مخاطب مستعد برای تقاضا و مصرف آن کالاست که این تفاوت اساسی بازار سنتی و هنری است. (فردو، 1386: 140؛ نقل در ابراهیمی و شایستهفر، 1394: 129).
دیگو کورتز، مشاور هنری تعدادی از مجموعهدارها در خصوص تغییرات و سیمای بازار هنری عصر حاضر بر این باور است که «بازار هنر احتمالاً قویترین بازار در تمامی بازارها باقی میماند و به چند دلیل به رشد ادامه میدهد. اول، چیزی محسوس است و میتوانید آنرا تجربه کنید. دوم، افراد بیشتر و بیشتری در زمینه هنر از طریق مجلات و دانش کسب کردهاند. سوم، یک احساس همبستگی با فرهنگ و هنر معاصر در دوران سخت بعد از 11 سپتامبر به وجود آمد و جناح راست در این کشور و اروپا از آن بهرهبرداری کرد. زمان خریدن کارهای تاریخی گذشته است؛ تمام آثار قدیمی یا خریداری شدهاند یا در موزه هستند و چیزی برای فروش نیست به جز آثار هنری معاصر، بقیه کارها نیز خیلی گران هستند. در نتیجه، گمانم آینده مجموعهداری، تنها در خرید آثار هنری معاصر خلاصه میشود، زیرا بقیه فروش رفتهاند. حتی بازار هنری معاصر بیش از اندازه ارزشگذاری میشود.» (کورتز، 1389: 13).
در واقع از آنجایی که در روزگار کنونی اقتصاد در همه حوزهها نقش جدی و خطیری دارد، حوزه فرهنگ و هنر هم به عنوان بخش مهمی از هر جامعه از این قاعده مستثنا نیست و طبیعتاً حیات و تداوم هنر وابسته به حمایتهای مالی است.
همانطور که مطرح شد یکی از اهرمهای قوی در این مسیر، نهادهای هنری همچون گالریها هستند و آشنایی صاحبان گالریها با فرآیند اقتصادی مسأله مهمی است و مدیران هنری و سیاستگذاران علیرغم آشنایی با هنر، با دانش اقتصاد نیز آشنا هستند. گفتنی است در کشورهای توسعهیافته و در حال توسعه، هنر در گردش مالی آن کشور نقش مهمی ایفا کرده و بخشی از درآمدهای کشور ماحصل اقتصاد پویای هنر است. رخدادهای هنری مهم همچون جشنوارهها، حراجیها، اکسپوها، آرتفرها، عرضه محصولات فرهنگیهنری و صنایعدستی، گردشگری و... از جمله بسترهایی است که در مقیاسی وسیع برای یک کشور درآمدزایی میکنند. یعنی علیرغم کارآفرینی و کسب درآمد هنرمندان از این مسیر، منجر به توسعه کشور در ابعاد اقتصادی و فرهنگی از طریق دنیای هنر میشود.
مردوخی ضمن شرحی بر تولید و مصرف محصولات هنری و فرهنگی و نقش آن در حوزه اقتصاد، میان کارآفرین و هنرمند با اکثریت مردم مقایسهای جالب توجه انجام میدهد و ضمن پویا دانستن هنرمند، این ویژگیها را برای وی بر میشمرد: «تعادل را در هم میشکند، کار نو انجام میدهد، فعال و پرشور است، رهبر است، ترکیبهای جدید میآفریند، نسبت به تغییر مقاومت درونی ندارد، با مقاومت در برابر تغییر میستیزد، از میان گزینههای متعدد بهگونهای شهودی انتخاب میکند، برای خلاقیت از انگیزه و قدرت نشاط برخوردار است، منابعی در اختیار ندارد و آنچه را نیاز دارد وام میگیرد.» (مردوخی، 1386: 128) اگر چه در وهله اول این ویژگیها ممکن است کمالگرایانه و آرمانی به نظر برسد، ولی با توجه به عملکرد هنرمندان و بررسی آثار هنری به جا مانده، مشخص میشود هنرمندان هر دوره واجد اکثریت این خصایص بودهاند و همین امر منجر به پویایی، تأثیرگذاری، جذب مخاطب و رونق فرهنگ و اقتصاد شده است.
اهمیت جایگاه هنرمند در حوزه اقتصاد تا جایی است که شومپیتر، اقتصاددان برجسته اتریشی، هنرمند را با کارآفرین اقتصادی قیاس میکند. وی بر این باور است که «هنرمند واقعی را باید کارآفرین تصور کرد و همانطور که کارآفرین اقتصادی در حوزههای مختلف فعالیت اقتصادی اقدام به نوآوری و خلق شیوههای جدید میکند و در این زمینه پیروان و مقلدان خود را دارد، هنرمند واقعی نیز پیروان و مقلدان خود را دارد. هر دو هنرمند و کارآفرین افرادی پویا، فعال و پرشور(پرانرژی) هستند که ویژگی پیشتازی و رهبری را از خود نشان میدهند، در حالی که پیروان و مقلدان آنها افرادی منفعل، دنبالهرو و ایستا هستند و امور را همانطور که هست میپذیرند.»(مردوخی، 1386: 129).
قیمتگذاری
مؤلفههای تأثیرگذار در قیمت و ارزش اثر هنری را میتوان مؤلفههای زیباشناسانه، ضمنی و غیرزیباشناسانه در نظر گرفت. شهرت هنرمند، پایگاه اجتماعی و فرهنگی وی، سبک هنرمند و ارزشهای زیباشناختی اثر، تقاضای مداوم برای خرید آثار هنرمند، اهمیت و نام گالری، سیاستگذاریهای صاحبان گالری، خریداران و مجموعهدارها از جمله مؤلفههایی است که در این زمینه ایفای نقش دارند. به بیانی «کالاهای هنری مانند آثار نقاشی و حجم، از جمله کالاهای غیربازاری هستند که بازار خاص و عرضهکنندگان و خریداران محدود دارند؛ از اینرو ارزشگذاری این آثار که بر مبنای ویژگیهای مختص هر اثر اتفاق میافتد، دارای اهمیت است. خلاقیت، شهرت هنرمند، تجربه هنرمند، سبک و مواد و مصالح استفادهشده در ساخت اثر از ویژگیهای غیربازاری آثار نقاشی و حجم هستند که امکان خرید و فروش آنها به تنهایی در بازار وجود ندارد.» (توکلی و موذنجمشیدی، 1396: 72).
در واقع بهطور مشخصتر میتوان اینگونه صورتبندی کرد که «یک راه ممکن برای ارزشگذاری کالاهای فرهنگی عبارت است از تجزیه مفهوم ارزش فرهنگی به حداقل برخی عناصر سازنده مهمتر آنها. بنابراین میتوان اثر هنری را بدون ادعای جامعیت به عنوان ارائهکننده دامنهای از ویژگیهای ارزش فرهنگی به صورت زیر شناخت: ارزش زیباییشناختی، ارزش معنوی، ارزش اجتماعی، ارزش تاریخی، ارزش نمادین و ارزش اصالت.» (مردوخی، 1386: 129).
بنابراین چنین دریافت میشود که میان ارزش فرهنگی و ارزش اقتصادی ارتباط وجود دارد، به نوعی که هرگاه بتوان ارزش فرهنگی را مانند ارزش اقتصادی به یک آمار مستقل و واحد کاهش داد، به احتمال زیاد بین معیار ارزش فرهنگی یک کالای مفروض و ارزش اقتصادی آن رابطهای وجود دارد.
به عنوان نمونه، اگر از دو اثر هنری یک اثر هنری را بر پایه ضابطههای گوناگونی که مطرح شد والاتر از اثر دیگری بدانیم، یعنی مطابق واحد سنجه مفروض ارزش فرهنگی امتیاز بیشتری کسب کند، در این صورت میتوان انتظار داشت که در بازار قیمت بیشتری داشته باشد و در نتیجه ارزش اقتصادی بیشتری خواهد داشت.
البته همیشه این همبستگی مثبت نیست و در مواردی رابطه میان ارزش اقتصادی و ارزش فرهنگی منفی است(همان). در برخی موارد نیز آثاری وجود دارند که به لحاظ ارزشهای زیباشناختی در حد کمال نبوده، ولی به واسطه میزان استقبال مخاطب از آنها به لحاظ اقتصادی موفق هستند.
در فرهنگ غرب میان ارزش اقتصادی و ارزش فرهنگی تطابق بیشتری وجود دارد و اصل تعیینکننده هر دو وجود تقاضا و درخواست مردم است. الگوهای کشورهای سرمایهداری از فرهنگ اغلب بر پایه سرمایه و فایده بنا شده و تولید فرهنگی، محصولات فرهنگی یا سفارشهای فرهنگی حول محور افزایش سرمایه معنا پیدا میکند. در غرب، جهتگیریهای اجتماعی، فرهنگی و ارزشی توسط شرکتهای بزرگ اقتصادی برای حوزه فرهنگ معنا میشوند و بایدها و نبایدها بر پایه محاسبههای اقتصادی تعریف شدهاند؛ اقتصاد فرهنگ به پردازش و تحلیل سفارشهایی میپردازد که از حوزه اقتصاد درخواست شده است. (صالحی-امیری، 1387؛ نقل در مریدی و تقیزادگان، 1390: 113). همانگونه که پیشتر نیز مطرح شد، رقابت جوامع و کشورها امروز بر پایه اقتصاد است و تلاش کشورها بر این است که در این زمینه از طرق مختلف موفقیتهای چشمگیری را کسب کنند. در این راستا «جامعه تمایل دارد در اقتصاد و فرهنگ جهانی و در روابط سیاسی سهم داشته باشد تا بتواند با کشورهای دیگر در سطح بینالمللی مقابله و رقابت کند. در این صورت، ضروری است در ساختار نظام اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بازبینی شود و تمایزها، تفاوتها و گوناگونیها به رسمیت شناخته شوند.» (آزاد ارمکی، 1382: 201).
فرهنگسازی و مشارکت مردم در چرخه اقتصادی هنر
یکی دیگر از مسائل مهم و جدی در حوزه اقتصاد هنر، فرهنگسازی خرید آثار هنری و مشارکت عمومی مردم جامعه در این زمینه است؛ یعنی علیرغم توجه به نیازهای مادی، به سطوح عالی زندگی و نیازهای فرهنگی نیز توجه ویژهای شده و به عنوان بخشی از سبک زندگی در جامعه به آن بها داده شود، بنابراین فارغ از حمایت سازمانها و نهادهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، فرهنگسازی و مشارکت مردمی در این حوزه میتواند به نوبه خود تأثیرات اقتصادی و فرهنگی به همراه داشته باشد. ایجاد تقاضا در جامعه و مخاطب برای خرید محصولات فرهنگی و هنری در راستای توجیه نیازهای عالی در کنار نیازهای مادی از جمله مسائلی است که میتواند نقش مثمرثمری در حوزه فرهنگسازی و گرایش به هنر در میان مردم ایفا کند. بنابراین «مسأله مهم در عرصه فرهنگ، علاوهبر تولید کالای فرهنگی، مصرف کالای فرهنگی است؛ یعنی باید به همان میزان که برای تولید کالای فرهنگی هزینه میشود، برای تغییر ذائقه مصرفکننده هم متناسب با کالای فرهنگی جدید هزینه شود.» (آزاد ارمکی، 1382: 200).
پس «اگر مشارکت در حوزه اقتصاد فرهنگ به معنای عمل سنجیده و برنامهریزیشده باشد، عموم کسانی که زندگی اجتماعی آنها به اقتصاد فرهنگ مربوط بوده و به میزان استعداد و توانایی خود درگیر این حوزه از فرهنگ هستند، وارد جامعه شده و جامعه هم به آنها نیاز پیدا میکند. اگر مشارکت مردم در عرصه اقتصاد فرهنگ با برنامهریزی انجام شود، این مشارکت و ارتباط بیشتر و موثرتر خواهد بود.» (آزاد ارمکی، 1382: 200). به نوعی یکی از مسائل مهم در زمینه مشارکت مردم برای اقتصاد فرهنگ، زمینهسازی در عرصه مشارکت است. یکی از وظایف دولت و نیروهای با نفوذ و تأثیرگذار، ایجاد فضای مناسب برای مشارکت مردم در اقتصاد فرهنگ و تولید و مصرف کالای فرهنگی و سرمایهگذاری در این عرصههاست. (همان:201). در نهایت میتوان گفت؛ حامیان هنر، منتقدان، بودجههای دولتی، آموزشهای هنری، آگاهیسازی، مشارکت مردم و ارتقای سلیقه عمومی جامعه به سمت فرهنگ و هنر ناب میتواند به حیات هنر در جامعهای که امری ضروری و سازنده است، کمک کند.
در واقع آثار هنری نهتنها به لحاظ ورود به چرخه بازار و فروش در حوزه اقتصاد، نقش مثبتی ایفا میکنند، بلکه گاه با تأثیرگذاریهای اجتماعی و کارکردهای آموزشی منجر به سوق دادن جامعه به سمت تعالی شده و از این رهگذر به عنوان یک نهاد فرهنگی و اجتماعی مستقل عمل کرده و هزینههای بخش آموزشهای اجتماعی و فرهنگی در جامعه را به مراتب کاهش میدهند و از این رهگذر با تأثیراتی که بر اخلاق، سبک زندگی، فکر و ذهن انسان دارند، موجب ارتقای اخلاق و گسترش فرهنگ میشوند.
منابع:
- آزادارمکی، تقی.(1382). «جستارهایی درباب فرهنگ و هنر: چگونگی مشارکت مردمی در اقتصاد فرهنگ»، نشریه بیناب(سوره مهر)، شماره 1.
- ابراهیمی، زهره؛ شایستهفر، مهناز.(1394). «بررسی اقتصاد هنر در آسیبشناسی حراجی تهران(حراجی آثار هنری)»، فصلنامه پژوهش هنر، شماره 9.
- ایمانی خوشخو، محمدحسین.(1388). «اقتصاد هنر و فعالیتهای هنری و نقش آنها در توسعه صنایع فرهنگی»، کتاب ماه علوم اجتماعی، شماره 24.
- بلینی، آندرا. (1396). هر آنچه میخواستید درباره گالریدارها بدانید، اما جرات پرسیدنش را نداشتید، مترجم: ارکیده درودی، نشر نظر.
- توکلی، تبسم؛ موذنجمشیدی، هما.(1396). «بررسی عوامل موثر بر قیمت آثار تجسمی مبادلهشده در 10 گالری منتخب شهر تهران(نمونه پژوهشی آثار نقاشی و حجم)، فصلنامه اقتصاد شهری، دوره 2، شماره 1.
- حسیننژاد، محمدعلی.(1386). «پرونده اقتصاد هنر؛ فروش آثار هنری(گفتوگو)»، مصاحبهکننده احسان هوشیارگر، نشریه آینه خیال، شماره 3.
- زرلونی، الیسا. (1395). اقتصاد هنرمعاصر: بازارها، راهبردها و نظام ستارهسازی، مترجمان: حمیدرضا ششجوانی و لیلا میرصفیان، انتشارات متن.
- کورتز، دیگو.(1389). «آینده مجموعهداری، تنها خرید آثار معاصر است (گفتوگو با دیگو کورتز)»، ترجمه آرش صداقتکیش، نشریه تندیس، شماره 181.
- محبی، بهزاد؛ مشایخی، پریا.(1398).«حراجی تهران و تأثیر آن بر روند نقاشی معاصر ایران»، فصلنامه علمی- پژوهشی پیکره، دوره 8، شماره15.
- مردوخی، بایزید. (1386). «اقتصاد هنر در ایران(چارچوب پیشنهادی مطالعه)». نشریه آینه خیال، شماره 3.
- مریدی، محمدرضا؛ تقیزادگان، معصومه.(1390).«سیاستگذاری و برنامهریزی اجتماعی برای توسعه فعالیتهای اقتصادی بخش فرهنگ: ارزیابی طرحهای کلان رونقبخشی به بازار هنر ایران در دهه 1380»، فصلنامه علمی- پژوهشی مطالعات جامعهشناختی ایران، شماره دوم، سال اول.
- نظریزاده، فرهاد؛ میرشاهولایتی، فرزانه.(1394). «مدل نظام نوآوری محصولات فرهنگی»، فصلنامه علمی-پژوهشی راهبرد فرهنگ، شماره 31.
توضیح تصویر
مرتضی اسدی
عنوان اثر: تولدی دیگر
امضاء: «امضای هنرمند ۱۴۰۲» (پایین راست)
اکریلیک روی بوم
۱۵۰× ۱۵۰ سانتیمتر
تاریخ اثر: ۱۴۰۲
برآورد قیمت: ۱۵۰۰ - ۲۰۰۰ میلیون ریال
قیمت فروش: ۲٬۶۰۰٬۰۰۰٬۰۰۰ ریال
هنر مدرن و معاصر ایران - تیر ۱۴۰۲